سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 92/11/21 | 10:43 صبح | نویسنده : حوا

فک کنم هر وقت دلم خیلی میگیره یاد این وبلاگ می افتم.

پرسیدین چرا نمینویسم

چون این وبلاگ فقط دفتر خاطرات تلخ منه

و از گفتم این همه درد خسته ام..... خیلی خسته

حتی اتفاقات بد این روزا رو هم دلم نمیخواد بنویسم

فک کنم دیگه رمقی ندارم...




تاریخ : یکشنبه 92/8/12 | 9:26 صبح | نویسنده : حوا

از آخرین بار که نوشتم خیلی گذشته

اصلا ادرس وبلاگمم یادم نمیومد

سعی کردم فراموش کنم همه چیزا رو

چقد گذشته؟

چه اهمیتی داره؟

مهم اینه من هیچی رو فراموش نکردم

و این روزها دلم بیشتر میگیره

واین روزها چقد دلم گرفته و تنگ می شود....




تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 12:42 عصر | نویسنده : حوا

 

وقتی که دنیا دود شد

شاید فراموشت کنم

کاشانه ام نابـــــود شد

شاید فراموشت کنم

آسان ز دستم داده ای

باشد به این هم راضیم

وقتی که اشکم رود شد

شاید فراموشت کنم

هرگز زدستت این چنین

سیلی به احساسم نخورد

باشد بزن بد تر بزن

اما به دســـــــــتانت قسم

وقتی که تارم پود شد

شاید فراموشت کنم




تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 12:39 عصر | نویسنده : حوا

اگر غم هاتو از یادت نبردم

ولیکن پا به پاهات غصه خوردم

اگر به قول تو هیچی نداشتم

واست از مهربونی کم نذاشتم

اگــر واسه تو دل گرمی نبودم

ولــــی در حد سرگرمی که بودم!!!!

بی انصافی نکن

تغیر کردی

منو از زنده بودن سیر کردی

ولی باز به تو حسی خـــاص دارم

عزیزم خوب منم احساس دارم

از عشقت بی رمق شد تارو پودم

منو بر گردون اون جایی که بودم

پیشم بودی ولی مغرور بودی

بهت نزدیک بودم دور بودی

ستاره بودی اما توی شب هام

همیشه سردو سوتو کور بودی

بلا هایی سرم آوردی اما

بگـــــــــو من کی شکایت کرده بودم

بیا برگرد همون جوری که رفتی

به بی مهریتم عادت کرده بودم

کی مثل من کنارت پا به پات بود

کی با خوب و بد تو زندگی کرد

چقد آسون تو رفتی و ندیدی

یکی پشت سرت خون گریه میگرد




تاریخ : سه شنبه 91/8/2 | 12:38 عصر | نویسنده : حوا

دلم گرفته آسمون

دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم


شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم


انگاری کوه غصه ها رو سینه من اومده


آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده


دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم


تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم


حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم


من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم


دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن


نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن


منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم


برگه ی تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم


آهای زمین برای من یه لحظه تو نفس نزن


نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن