امروز.......
امروز که بیدار شدم هوا سرد بود ولی آفتاب و میدیم.
دلم گرفته بود ولی.......
آهی کشیدن و راه افتادم. زندگی باز چه نقشه ای داره.
خیلی دیگه بد بین شدم. همیشه خوشیم طولی نمیکشیده که به یه غم بزرگ تبدیل میشده.
زندگی سخت و سختر میشه . البته بازم خدا رو شکر ولی میترسم امیدوار باشم با اتفاقات گذشته این روزها دیگه با شادی غریبه ام..........
فریب آرامش دروغین دنیا را نخوریم
دنیا هیچگاه بدون طوفان نبوده است،
آری ، دنیا جای غریبی ست ،
اینجا حتی پسر نوح بودن بیفایده است؛
اگرکه با نوح نباشی ...
دیگران شما را خجالتى ، عصبى و آدمى شکاک و دودل مى دانند شخصى که همیشه سایرین به عوض او فکر مى کنند ، برایش تصمیم مى گیرند و از او مراقبت مى کنند. کسى که اصلاً تمایل به درگیرشدن در کارهاى گروهى و ارتباط با افراد دیگر را ندارد .
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنمب می بارد....
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است
خشک و بی نشان
این روز ها با اینکه به نظر فعلا اوضاع آرومه بازم دلم گرفته.
امید به نظر خوب میاد ، همه چیز در ظاهر آرومه ولی........
یه روز پیامک میدی میگی دوسم نداری
تو آسمون قلبت جایی واسم نداری
فرداش تماس میگیری میگی که بی قرارم
دیروز دروغ می گفتم امروزدوسِت میدارم
با این کارا قلب منو هی می شکنی می چسبونی
اشکمو در می آری یا که منو میخندونی؟
ولی بدون که هرچی هست من تو رو از دس نمیدم
قلبی رو که به من دادی حالا حالا پس نمیدم
الهه ی شرقی من دلم برات پر میزنه
هر شب برای دیدنت به خونتون سر میزنه
هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر
بر التهاب سرخ تنت نقش می زند
هر روز طرح پیرهنی عاشقانه تر
از عادت حضور تو سرشار می شوم
بغض مرا که می شکنی عاشقانه تر
مردی به یاد تو پیوسته عاشق است
در خاطرم و جود زنی عاشقانه تر
تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر ...
چرا امروز دلم گرفته؟
من دلم میخواهد ...
خانه ای داشته باشم پر دوست ...
کنج هر دیوارش ...
دوستانم بـنشینند آرام ...
گل بگو گل بشنو ...
هر کسی میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد ...
شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست ...
شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست ...
بر درش برگ گلی میکوبم ...
و به یادش با قلم سبز بهار ...
مینویسم:ای یار خانه دوستی ما اینجاست ! ...
تا که دیگر نگوید سهراب : خانه دوست کجاست ؟
.: Weblog Themes By Pichak :.